یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

امشب از اون شب ها بود که باز اون غم کهنه از گوشه ی کور دلم سر باز کرد و زخم زد و چرکین شد و دل سوزاند و اشک براورد...

دست آن کودک که ول شد
در شلوغی خیابان ها 
طعم آن دستم .. :(

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد