کنار سفر ، دلم یه چیز دیگه هم میخواد!
یه طبیعت ناب پر از درخت و سبزه ، که بارون تازه به تنش خورده باشه و بتونی زیر نوازش ملایم آفتاب ، توش قدم بزنی و طراوت بارونو تو هوا نفس بکشی ، گلبرگهای مرطوب دور و برتو لمس ، تازگی اون منظره رو فریاد بزنی...
اصلا شاید دلم یه کافی شاپ دنج و نیمه تاریک هم بخواد که صدای ویولن تو فضاش پیچیده باشه ، و من برم کافی بخورم و سیروان خسروی گوش کنم ، شایدم گری مور...
حتی پتانسیل اینو هم دارم که یه شب آروم و پر از نوای رازآلود سکوت بخوام ، که پاهامو بذارم رو پاهاش ، دستامو حلقه کنم دور گردنش ، کمرمو بگیره ، تو چشام نگاه کنه و دور تا دور اتاق با هم راه بریم...
راستشو بگم ،
بیشتر از همه دلم خودمو میخواد!
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود :(
میدونی که! غم ِ دنیاس.....
دل ِ آدم بشه حساس!
فریاد زدن تازگی منظره چه جوری میشه ؟! :D
فکر نمیکنی تو اون حالت راه رفتن یه مقدار سخت باشه؟ یه چیزی مثل تاتی تاتی کردن بچهها با بزرگها ! بیشتر باید مواظب باشی که نیفتی تا اینکه کیف کنی. البته واسه خودتون میگما :))
شمام که هروقت ما اومدیم یکم آرایه مارایه بگنجونیم تو متن بیا انگشت کن تو چشم ما :)))
بله بله من نگرانی شما رو درک میکنم :) حتی یه تشکر هم بتون مدیونم بخاطر این همه دلسوزی بی شائبه :) زبونی تشکر کنم کافیه یا بقیشو خشکه حساب کنم؟! :D
بیشتر از همه دلم خودمو میخواد!
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود :(
میدونی که! غم ِ دنیاس.....
دل ِ آدم بشه حساس!
عالیه
خلوت عمق نگاهت، اسم رمز شب یلداست
ته راه بی مسافر، اوج آرامش دنیاست