یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

مثلا ما الان کلاس داریم. بعد من تو خونه نشستم فیسبوکمو آپدیت میکنم ، همکلاسیم سرکلاس نشسته و پستمو لایک میکنه 
رسما عاشق سیستممون شدم... طفلک آرمان های امام 

از وقتی که انتظارم برای عدالت و صداقت و مهربانی و خوبی و قدرشناسی رو از جانب دیگران از دست دادم ، احساس بهتری میکنم..."
امان از وقتی که انتظارت از آدم ها زیاد باشه.
به طرز اجتناب ناپذیری "عصبانیت" و "دلخوری" میشه دو تا از اصلی ترین احساساتت توی ارتباطات روزمره...

امشب از اون شب ها بود که باز اون غم کهنه از گوشه ی کور دلم سر باز کرد و زخم زد و چرکین شد و دل سوزاند و اشک براورد...

دست آن کودک که ول شد
در شلوغی خیابان ها 
طعم آن دستم .. :(