یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

no dear! NOOOOOO

 

همیشه سعیم این بوده که در لحظه حدود "انعطاف" و "انحراف" رو تشخیص بدم و رفتاری براساس تشخیصم داشته باشم. بفهمم تا کجا انعطافه و تا کجا انحراف. میدونم همیشه هم موفق نبودم و یه جاهایی اشتباه کردم... اما کلا مغزم میسوزه وقتی میبینم بعضیا روی انحرافشون اسم تجدد میذارن و فیگور میگیرن برام!

منم که خدای اعتمادبنفس دادن به اینجور آدما!! درحالیکه به شدت پلکامو بهم میزنم با صدایی پراز ذوق میگم خدای من شما چه انسان متجددی هستین... و من چقدر احمق بودم که این رو تابحال متوجه نشده بودم..

لبخندی که روی لبشون میشینه باعث میشه خوشحال بشم از کشف یه حقیقت مهم! اینکه تو دنیا درب و داغون تر از منم هست....

 

________________________________________

 

"نمیدونم چرا انقدر ظرفیت آدما واسه نه شنیدن پایینه! درصورتی که این نه صداقت و روراستی گوینده رو نشون میده..."  این جمله کلیشه ایه نه؟! حقیقت همین جمله ی کلیشه ای من رو دیوانه کرده. کم پیش اومده بگم نه و واکنش منطقی ببینم.

خیلی خوبه که آدما همیشه حد خودشون رو بدونن ، درخواست های غیر منطقی نکنن از همدیگه؛ به فرض که چنین اتفاقی هم افتاد ، ظرفیت مخالفت دیدن داشته باشن. من یکی که اینجور مواقع اگه احساس کنم طرف از نه ی من ناراحت شده ، اصلا آدم عذرخواهی و نازکشیدن نیستم. عذرخواهی وقتی معنی داره که آدم واقعا اشتباه کرده باشه. نه وقتی که بخاطر بی منطقی آدما تو بخوای از موضع خودت کنار بکشی...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

دو ماه آخر مونده به کنکور دوستم هر روز صبح میومد خونمون و تا شب باهم درس میخوندیم. طبقه پایین بودیم ، کسی کاری به کارمون نداشت. فکر کن دو ماه تموم این دوستم از صب تا شب پیش من بود، بعد یه روز مادربزرگه منو میبینه میپرسه دوستت دختره؟!

گفتم نه مادرجون پسره... و منتظر که بزنه تو سرم! اما یه لبخند ملیح تحویلم داد و گفت درسش بهتر از توئه؟! یعنی من دیگه فکم افتاد! هععععععی... یعنی روشن فکریتو بخورم مادرجون...!

 

+دیروز از شمال برگشتم.سرفرصت برمیگردم با عکس و به اصطلاح سفرنامه...

نظرات 4 + ارسال نظر
یاسی 22 تیر 1391 ساعت 00:41 http://www.gh00ghnoos.mihanblog.com

منتظرم شدید:دی

خب اینا اسم این انحراف رو میذارن تجدد باید بذاری تو گمراهی خودشون بمونن والله
من ادمی هستم که خیلی خیلی راحت نه میگم شاید زیادم خوب نباشه

ئـــه کنکور داشتی؟

دقیقاً توی جامعه ی ما خیلی ها این مرزو گم کردن میدونی را؟ چون بستر اکثر خانواده های ایرانی یه محیط تقریباً بسته و سنتی بوده و بعداً که مستقل تر میشن میخوان خودشون رو آزاد تر نشون بدن، و یا اینکه اروپایی فکر کنن مثلاً در حالیکه اونا هم حتی یه چارچوبایی دارن...به نظرم بهترین چیز اینه آدم چارچوب خودشو با عقاید و خط قرمزای خودش رو داشته باشه و هر کیم هر چی گفت، اهمیت نده...چون بعضیا ازین موضوع سوء استفاده میکنن که افکار و عقاید افراطی خودشونو (حالا چه این طرفی چه اون طرفی) به آدم تزریق کنن... باید مواظب بود...

کاملاً موافقم باهات که وقتی آدم کار اشتباهی نکرده عذر خواهی لازم نیست، نه گفتن هم یکی از همون موقع هاست خوش به حالت که میتونی نه بگی من خیلی وقتا توی رودربایستی می مونم و بعدم کلی پشیمون میشم ...

امیدوارم که خوش گذشته باشه عزیزم....منتظر سفرنامه هستم

امین 24 تیر 1391 ساعت 12:54 http://eshgh1000.blogfa.com

سلام
در مورد نه شنیدن کاملا باهاتون موافقم
گاهی اوقات تو ظاهرشون رفلکس ندارن اما بعدا تو رفتارشون نسبت به نه گفتنت واکنش نشون میدن نمی دونم چرا.
شاید دلیلش همونه که از حقیقت فرار می کنیم
آپ کردین خبر بدین ما هم بیایم
من لینکتون کردم
شما هم دوست داشتین لینک کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد