یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

نسوزون دل دیوونمو حیفه..

گاهی وقتا آدم به جایی میرسه که فقط میتونه وضو بگیره ،

چادر نماز سفید و گل قرمزیش رو بندازه رو سرش ،

پنجره رو باز کنه و سجاده رو پهن کنه رو به ماه ،

و سرشو بذاره رو مهر و به بغض کهنه ای که کنج گلوش خونه کرده اجازه ی شکستن بده...

اونوقته که دیگه صدای هق هقش فضای وهم آلود شب رو پر میکنه. دیگه نه نگاه ترحم انگیز دیگران مهمه ، نه کلاس فردا صبح که اگه زود نخوابه ازش جا می مونه ، نه صدای فس فس کتری روی گاز که نوید آتیش سوزی رو میده و نه هیچ چیز دیگه...

فقط اون خلسه مهمه و اون صدای تلخ هق هق. فقط نفس هات مهمن که احساس میکنی به شماره افتاده ان...

نمیفهمی چقدر گذشته... چند ثانیه؟ چند دقیقه؟ چند ساعت؟ فقط یه جایی به خودت میای میبینی تنت بی جون بی جونه... همونجا کنار سجاده خوابت می بره! یه خواب آروم و بدون تشنج که بی شباهت به خواب مرگ نیست.

صبح که چشماتو باز میکنی ، پوزخند میزنی به تنهایی بزرگی که دور و برتو گرفته و خالی از هیچ حس و حالی ، لباس میپوشی و جزوه هاتو میزنی زیر بغلت و راه میوفتی سمت کلاست...

اون بی حسی این جور صبح ها رو من یکی خیلی دوست دارم. انگار که تموم درداتو دیشب تو صدای هق هقت پیچیدی و سپردیشون به ماه. فقط تویی... خالی خالی!

می گذره... می چرخی... زندگی باز تو رو در برمیگیره...

و یه جایی به خودت میای و میبینی باز حجم غم داره دیوونه ت میکنه! میری سراغ چادر نمازت ، پنجره رو باز میکنی و باز سمفونی تلخ هق هق تو میون بهت یه شب بی پایان دیگه.

 

تو رو نمیدونم دوست عزیزم ، اما زندگی من خیلی وقته که این شکلی شده...

یاد بگیر که بغض هاتو نشکسته قورت ندی! به دل دردش نمی ارزه ..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-چطوری؟!

-تووووووپ.عالی عالی!

-خوبه، اتفاق خاصی افتاده؟!؟!؟!؟!!!

..........................

-چطوری؟!

-بد نیستم..

- "سکوت"....

دقت کردی؟! همیشه وقتی بگی توپ توپم انگار که چیز عجیبیه! یعنی نمیشه هیشکی همینجوری حالش خیلی خوب باشه! اما وقتی میگی بد نیستم ، خیلی اتفاق عادی هستش... هیچکس تعجب نمیکنه!!!

(بماند که تو استثنایی زلالم )


+دوستان بابت تاخیرم معذرت میخوام. بالاخره تو زندگی هرکسی روزهای بی نتی پیدا میشه

نظرات 5 + ارسال نظر
janan 25 مرداد 1391 ساعت 00:45 http://konje1khalvat.blogfa.com

از این شب ها،از این خالی شدن ها،از صبح روز بعدش...زیاد داشتم!

پس خوب میفهمی منو..

kave 25 مرداد 1391 ساعت 02:27

kheyli del gir in post
:(
ghamet az chiye? boghzo narahatit az chiye ?
faghat tanhayi ?
arzesh dare enghad khodeto azyat koni?
kheyli delam gereft in posto khondam .

bemanad ke to estesnayi zolalam?
in jomalaro motevajeh nashodam doste khobam

گاهی آدم واقعا دلش نمیخواد باعث ناراحتی کسی بشه ، اما حرفاش ، نگاهاش ، رفتاراش...خود بخود باعث میشن دل کسی بگیره.
منو بخاطر این اتفاق ناخواسته ببخش...

دلیل غمم!
انتظار چنین برداشتی رو نداشتم از شما.
راستش فکر کنم تو پستم یه چیزی رو رسونده بودم... اینکه مشکلات دونه دونه پیش میان... اتفاقاتی که غمگینت میکنن.. همه شون تلنبار میشن ، تا بالاخره یه جایی خودشونو تو هق هقت نشون بدن...
اونوقت خیلی این جمله ت که واسه تنهایی و انقدر ارزش داره یا نه ، که احساس میکنم دور از حرفام بود تو ذوقم زد!

این جمله هم خطاب به آیدینه که معنی اسمش میشه زلال تو این مورد استثنا عمل میکنه...

هستی 25 مرداد 1391 ساعت 12:32 http://hastibaruni.persianblog.ir

چه غم آلودگی آشنایی. منم مثل تو زیاد دارم شبایی رو با اشک و هق هق صبح میشه.

میدونی..
یه وقتایی دلم نمیخواد کسی همدرد باشه باهام. دوست ندارم بعضی وقتا کسی حرفمو درک کنه. بگه میفهمه منو. دوست دارم گاهی کامل غریبه باشن با حرفام..
یکیش این مورده

هاD 26 مرداد 1391 ساعت 03:36 http://gereh-koor-2.blogsky.com

بعضی وقت‌ها آدم به اینجاش می‌رسه که قبل از اینکه کار به سجاده و شب برسه بغضش می‌شکنه.

راس میگی...

میلاد 26 مرداد 1391 ساعت 14:54 http://satern.blogfa.com

یه روز هست که اونقدر از این بغض‌های رها کننده زیاد اتفاق میفته که از بس تکراریه خاصیتش رو از دست می ده. ولی بازم تنها راه آرامشه‌ست

امیدوارم نرسه روزی که تنها راه آرامشم دیگه نباشه!!!
وبلاگت برام باز نمیشه حاجی میلاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد