یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

قربانی

چند روز پیش توی جمعی بودم که از یه نفر سوال شد اگه 1بار دیگه قرار بود به دنیا بیای و بهت حق انتخاب میدادن که دختر بشی یا پسر ، بازم دوست داشتی دختر بشی..؟

اون لحظه فقط یه لبخند تلخ نشست کنج لبش. گفت اگه قرار بود بازم ایران بدنیا بیام ، شک نکن که دوست داشتم پسر باشم... اما جای دیگه ، با کله میپریدم تو راه دختر بودن.

توی ایران ما فقط کافیه دختر باشی و مخصوصا تو یه خانواده ی مذهبی... و مخصوصا مخصوصا خانواده ای که چشمشون به دهن مردمه.. اونوقته که گاه و بیگاه منع میشی از تمام آزادی که به عنوان یک انسان حق توست و میتونی داشته باشیش.. اونوقته که تمام مدت باید نگاهت به دهن پدرت باشه.گوشت به صحبت عمه جانت باشه. چمیدونم همسایه بغلیتون! بقال سر کوچه! فلان آقا و خانوم تو محیط کار مادر! باجناق شوهر عمه ی ناتنی دوست دختر خاله ت... تمام مدت فقط باید ببینی مذاق مردم چیه. خوشامد دیگران چی میتونه باشه!

چرا؟ تو دختری! باید آینده داشته باشی ، باید دیگران تو رو بپسندن ، مردم عقلشون به چشمشونه ، باید ظاهرتو خوب بسازی...! و خب مسلما تو خیلی خامی و هیچی تجربه نداری و صلاح دیدت رو توی این مسائل پدرت بهتر تشخیص میده و فقط باید گوش کنی ببینی چی میگن بهت. چیکار کنی که بهتر به چشم دیگران بیای!!

کافیه دختر باشی و تو خانواده ای که شدیدا تو فاز اینن که چه مدل خواستگاری واسه تو ممکنه بیاد و مذاق مردم چیه.. اونوقت جایی بخوای بری نمیشه! زشته... دختر باید سنگین رنگین باشه... کاری بخوای بکنی گناهه! ظاهرتو بخوای مدلی که خودت میپسندی بسازی عیبه! مردم میگن این دختر خوبی نیست...

کافیه دختر باشی و تو خانواده ای که سطح دیدشون محیط تنگ و محدود اطرافشونه... جامعه از نظرشون همون محدوده ای باشه که دارن توش زندگی میکنن... همون آدمای سطحی نگر که افکارشون تو صد سال پیش جا مونده... اونوقته که بهت میگن چطوری زندگی کن. چطوری باش. چطوری نباش! و تو این وسط فقط یه عروسک خیمه شب بازی میشی که یک درصدم از شرایطتت رضایت نداری اما چاره ای هم جز اطاعت نداری!!

کافیه دختر باشی و یه ذره چارچوبایی که واسه خودت داری با چارچوب خانواده ت نخونه! کافیه یه ذره بخوای سرکشی کنی و زیر بار زور کسی نری ، نگاه به منطق خودت کنی و خودتو بسازی نه چشم و دهن دیگران.. اونوقته که زندگیت اونقدر تلخ میشه که به غلط کردن می افتی. حرفایی از همین خانواده میشنوی که مثل داغ زده میشن به قلبت.. حرفایی که خودت تو ذهن خود لایق دخترای خراب میدونیشون.. اونوقته که هیچکس درک نمیکنه که ممکنه توام منطق خاص خودتو داشته باشی! فقط میذارن به حساب جو زدگیت...

من خودم از زبون دختری شنیدم این حرفو که مامان بابام حرف داماد که میشه ، تو ذهنشون یه پسری میاد با معیارای مورد پسند خودشون! بخاطر همینم میخوان ظاهر منو طوری بسازن که به مذاق خانواده ی چنین پسری خوش بیاد.. اما من فقط از این نوع زندگی بیزارم! خسته شدم از بس از ترس آینده لحظه لحظه ی زندگیم نتونستم چیزی باشم که واقعا دوست دارم!

من روی حرفم با این مدل خانواده هاست... آقایون محترم! خانومای عزیز! فقط یک لحظه به این فکر کنین که این دختر خودش یه انسانه! توانایی فکر کردن و تصمیم گرفتن داره ، حق انتخاب کردن راه خودش رو داره! درسته شما تجربه تون خیلی بیشتر از اونه ، اما ای کاش فرق راهنمایی کردن و در نهایت گذاشتن قدرت انتخاب به عهده ی خود فرد رو با تحمیل سایه ی همه ی تجربه هاتون رو سر دخترتون رو میفهمیدین... کاش میفهمیدین بین اینکه " این حرفا خیلی منطقیه پس چون به نفع خودته باید قبولشون کنی و غلط میکنی مخالفتی داشته باشی" با اینکه "چون این حرفا منطقیه به نفعته که قبول کنی اما بازم قدرت انتخاب با خودت و در نهایت تصمیمت هرچی باشه ما بهش احترام میذاریم چون این زندگی توئه" خیلی خیلی فاصله وجود داره...

ای کاش یاد بگیریم زندگی رو به کام یک انسان فقط به صرف دختر بودنش تلخ نکنیم. بعضی از ما مردم بد رسمی داریم. کاش یادمون بیاد که هرکسی فقط یک بار فرصت زندگی کردن داره. ای کاش با هجوم انواع و اقسام مصلحت های دست و پاگیر فرصت یه زندگی دلخواه رو از کسی نگیریم.

تو جامعه ی امروز ما تعداد چنین خانواده هایی خیلی کمتر شده اما مسلما هنوزم خیلی زیادن مخصوصا تو سهر های کوچیک... امیدوارم نسل به نسل این مسائل کمرنگ تر بشه و در نهایت برسه به یه خاطره ی دور و صد البته تلخ...

من فقط نگران دخترانی هستم که دیروز و امروز و فردا و فرداها قربانی این طرز فکر خانواده شدن و میشن و خواهند شد...


 

+لطفا حرفای این پستم رو به حساب شرایط زندگی خودم نذارید ، هیچ تضمینی وجود نداره که وقتی من از چیزی صحبت میکنم حتما چیزی باشه که واسم خودم داره اتفاق می افته! برعکس من محدودیتی به اون صورت نداشتم. من فقط گوشه ای از جامعه که دردش اینه رو نگاه میکنم و حرف میزنم ..   

نظرات 6 + ارسال نظر
janan 9 شهریور 1391 ساعت 16:19 http://konje1khalvat.blogfa.com

2120

ح-جیمی 10 شهریور 1391 ساعت 12:24 http://h-jimi.blogfa.com

من تاحالا به این موضوع فک نکرده بودم که ددوس دارم پسر باشم یا دختر ولی واقعا توو جامعه زیادن اونایی که به خاطر محدودیتها و طرز فکرها میخوان چیزه دیگه بودن..جای دیگه ای

زنگی همه ی ما قسمت های تلخی هم داره..
فکر کنم این تلخ ترین قسمتی از زندگی باشه که هر آدمی ممکنه بهش برسه.

amin 11 شهریور 1391 ساعت 11:23 http://silence1991.blogfa.com

سلام
در این مورد خیلی میشه حرف زد.
اما هر چیه داره تعصبای بیجا که پیامبرمون برا حذف کردنشون حقارتها کشید ولی یه ذره هم مایوس نشد از بین میره.
بلوط خانوم من فک می کنم اصلا دیگه اسم قربانی برا این پستتون درست نیست حداقل تو این روزا دیگه نیست.



هست دوست خوبم. هست.
به چشم خودم دیدم که میگم...

میلاد 11 شهریور 1391 ساعت 21:05 http://www.asemane-sard.blogfa.com

بی تو نمی خواهم
نفس را ...
زندگی را ...
مهر تو در عمق وجودم
خانه کرده استــــــ
با من باش ،
دلتنگم برایتـــــ
بی تو هوای خاطرم
همواره سرد استـــــــ ...
----
اسم خوانندش فریدون

ممنونم

اسکارلت 12 شهریور 1391 ساعت 13:12 http://forever-alone.blogsky.com

من نوجوون که بودم خیلی دوست داشتم پسر بام...ولی باز هم با همه ی شرایط ایران دختر بودن رو خیلی ترجیح میدم...ولی خب این شرایطی رو که توضیح دادی باعث میشه آدم شک کنه...مثلاً اگر توی عربستان بودم یا مجبور بودم همیشه به اجبار خانواده چادر یا پوشیه سر کنم، حاضر نبودم که دختر باشم، ولی در شرایط الآن دختر بودن رو ترجیح میدم...دقیقاً توضیح کامل دادی... یعنی شرایطی که گفتی ، اگر بود، واقعاً باعث میشه آدم دوست داشته باشه پسر باشه...

متاسفانه همینطوره.
امیدوارم هرچه زودتر بعضی از ما آدما رسمای غلطمونو بذاریم کنار.

سارا 13 شهریور 1391 ساعت 19:36 http://www.mohseneman.mihanblog.com

سلام عزیزم خوبی؟ حرفات خیلی قشنگ بود عینه حقیقت بود و به دلم نشست و کاملا باهات موافقم ولی متاسفانه کسی نیس این فریادا رو بشنوه!!! به منم سر بزن گلم ....

اگه بخوایم یا "کسی نیست بشنوه" پیش بریم که نمیشه..
همه باید سعی کنیم دیگران رو شنوا کنیم.. یا حداقل سعی کنیم خودمون دنباله رو راه کج دیگران نباشیم..خود ما تحول رو شروع کنیم که زندگی نسل بعدیمون خراب نشه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد