یه چیزی که همیشه واسه من عجیب بوده برخورد مختلف آدما تو اماکن زیارتیه. بدیهیه که دنیای آدما خیلی با همدیگه متفاوته ، مشخصه که حال و هوای آدما مثل هم نیست اما من یکی با وجود قبول داشتن این موضوع اینجور جاها تمام وجودمو بهت در بر میگیره. یعنی فاصله تا اییییییین حد..؟!؟!!!
من چند روز پیش مشهد بودم. اصلا حس و حال سفر مثلا معنوی بهم دست نداد که نداد... شبا میرفتیم حرم واسه نماز ، یعنی من اگه مسجد سر کوچمون هم میرفتم حس و حالم فرقی نمیکرد با حالم موقع نماز تو حرم امام رضا... شب آخر مادرجون ازم پرسید چی خواستی از امام رضا؟ یه لحظه جا خوردم.. من اونقدر تو فاز زیارت نبودم که اصلا نه درد و دل کرده بودم ، نه چیزی خواسته بودم ، هیچی... فقط شبا میرفتم نماز میخوندم تو حرم و بر میگشتم.
اونوقت همونجا خانومی رو دیدم که رو به گنبد نشسته بودم ، دستاشو به حالت دعا گرفته بود بالا و گریه میکرد.. من که کنارش نشسته بودم لرزش تمام وجودش رو حس میکردم. میفهمیدم اگه گریه میکنه ، اگه امام رضا رو صدا میزنه ، اگه قربون صدقه ش میره و اگه از مشکلاتش میگه ، واقعا از ته ته دلشه... زمان و مکان رو فراموش کرده بود و فقط قدم قدم میرفت به سمت سبک شدن...
به اصل قضیه که خوب نگاه کنی فاصله ی من و این خانوم رو متوجه میشی.نزدیکش بودم اما تا کجا دور از اون. اون فقط اسم امام رضا دلشو میلرزوند و من هیچ.
نمیدونم تنها از باور ها و اعتقادات آدم ناشی میشه حس گرفتن توی اینجور مکان ها ، یا چیزای دیگه هم درش دخیله ؛ اما میدونم بهت اون لحظه تا آخر عمرم فراموشم نمیشه...
+ گاهی آدم چیزایی میبینه که دلش میخواد همه چیزو جر وا جر کنه. به شال سفید یه دختر تو حرم گیر میدن ، حتی اگه تمام موهاش داخل باشه و طبیعتا چادر هم داشته باشه. اما به آقایون محترم اجازه ی ورود به حرم با هر نوع مدل مو و پوششی رو به راحتی میدن..
منم همین طورم
تنها جایی که واقعا حس معنوی بهم دست داد مکه بود.
اینو از خیلیا شنیدم...
سلام بلوط عزیزم زیارتت قبول ایشاله سفر حج
نه گلم اینجورى نگو ،اون خانم هم حتما مشکل و گرفتارى داشته که اینجورى بوده دل خودشم پر بوده ،همه ما ها اگه یه مشکل حادى برامون پیش بیاد با گریه و التماس میریم سمت ائمه ،چون شما گریه نکردى و تو فاز دعا نبودى دلیل فاصله نمیشه
مادرجون من هیچ مشکل حادی تو زندگیش نداره برعکس زندگیش خیلی هم یونیکه... اما به قول خودش عظمت حضور امام رضا رو که تو حرمش حس میکنه اشک به چشماش میاد. دستاش میلرزه...
واسه این حس و حال حتما مشکل حاد نیاز نیست خانومی. اما قبول دارم که خیلیا مشکل حادشون باعث گریه و التماسشون میشه...
حرف من حس گرفتنه تو حرمه... وقتی به این حس نرسی و کاملا بی تفاوت باشی ، عادی باشه واست ، یعنی دوری... فاصله داری...
سلام
من تا حالا نتونستم تو این مکان مقدس از ته دلم یه چیز بخوام یا شایدم کم سعادت بودم.
یکی از دوستان میگفت واسه چی بخوایم آخه؟ مگه قراره چیزی بهمون بده؟!!!
گفتم بحث دادن و ندادنش نیست... موضوع اینجاست که تو اینقدر احساس راحتی و نزدیکی بهت دست بده که شروع کنی به درد و دل کردن و از مشکلاتت بگی... نیازها رو بگی ، خواسته ها و درخواست ها ت رو...
به گرمای جنوب خوش آمدی
ممنونم