یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

جادو کرد وقتی خوندمش...

مرا پناه بده ، ای تمام هستی من

مرا پناه بده

نهال نو رس اندام بی پناهم را

به باغ پرگل آغوش خویش راه بده

من از کشاکش امواج باد فتنه گری

من از کرانه دریای عشق و بی خبری

به تو که در نگهت نوبهار خنده زند

به تو که در دل خود شوق ها نهان داری

پناه آوردم

مرا به خود بپذیر

به دست های نوازشگر سخن هایت

ز بند خاطره های عبث رهایم کن

به جاده های دل پاکت آشنایم کن

بگیر دست مرا

به هرکجا که دلت خواست با تو می آیم

به مرز بی خویشی

به اوج دلهره انگیز صخره های غرور

به باغ پرهیجان شکوفه های خیال

به میهمانی پروانه های رنگین بال

به شهر دلکش مهر و به آسمان صفا

به هر کجا که بخواهی ، به هر کجا که روی

مرا پناه بده!

مرا به خود بپذیر ..