یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

- شاید دیگه هیچوقت نتونم ببینمت! 

- از من چی یادت می مونه؟ 

- اوج احساسی بلوط.... چشم هات تو رو رسوا می کنه!  

________________________________________________________

 

دلم یه کنسرت شلوغ میخواد که بتونم همراه با جمعیت جیغ بزنم! 

یه وقتایی دلم بدجوری خالی شدن می خواد.... 

* گاه نوشت یه عصر شنبه ی دلگیر ، وقتی روبروی پنجره ی رو به پارک خوابگاه ایستاده بودم و فروغی تو گوشم از شکستن قفس مرغ اسیر و دستای باد میگفت و اشک ، به پهنای صورتم می بارید... 

امان... 

امان..امان.. 

از روزهایی 

که دلت از خدا هم پره!

نظرات 2 + ارسال نظر

این روزها خیلی غروباش دلگیره !
اصن برا ی من شرطی شده این غروب های لعنتی

rmtree 24 تیر 1392 ساعت 19:35

عالیییییییییییییهههههههههههههه عاشق فروغم

فروغ یا فروغی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد