- شاید دیگه هیچوقت نتونم ببینمت!
- از من چی یادت می مونه؟
- اوج احساسی بلوط.... چشم هات تو رو رسوا می کنه!
________________________________________________________
دلم یه کنسرت شلوغ میخواد که بتونم همراه با جمعیت جیغ بزنم!
یه وقتایی دلم بدجوری خالی شدن می خواد....
* گاه نوشت یه عصر شنبه ی دلگیر ، وقتی روبروی پنجره ی رو به پارک خوابگاه ایستاده بودم و فروغی تو گوشم از شکستن قفس مرغ اسیر و دستای باد میگفت و اشک ، به پهنای صورتم می بارید...
امان...
امان..امان..
از روزهایی
که دلت از خدا هم پره!
این روزها خیلی غروباش دلگیره !
اصن برا ی من شرطی شده این غروب های لعنتی
عالیییییییییییییهههههههههههههه عاشق فروغم
فروغ یا فروغی؟!