همچین جایی باشی ،
یه ملودی ملایم بذاری ،
یه آب طالبی تگری بگیری دستت ،
تکیه بدی به اون مبلی که روبروی ظرف میوه ست پاهاتو بذاری روی میز،
زل بزنی به گلای خوش رنگ دور و برت و واسه یه مدت طولانی به هیـــــــــــــــــــچی فکر نکنی......
خب من خوبم و هیچ مشکل/دغدغه ذهنی خاصی هم ندارم ، همه چیز داره روال خودش رو طی می کنه و لحظه لحظه ی زندگیمو عاشقانه دوست دارم ،
اما یه وقتایی دلم میخواد بیشتر از این حرفا آروم باشم..
ببینم ، بو بکشم ،حس کنم ، لذت ببرم....
اوهوم؟ :)
چقدر لطیف !
من بودم میپریدم یه مشت از این گلها میکندم یا با چوب میزدم میریختمشون :))
:))
تو رویاهات بهش فکر کن. من سپردم شما رو دو کیلومتری این محوطه راه ندن!!
خداحافظ بلوط عزیز :)
دیر رسیدم مثل اینکه آقا هادی :(
نیست دیگه وبلاگتون....
اگه دوست داشتین اد کنید فیسبوک من رو. فیض ببریم از مطالبتون...