یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

یادداشت های یک بلوط سحرآمیز

قایقی خواهم ساخت! خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب ..

بعضی وقتا خودت همه چیزو خیلی خوب میدونی ، همه چیز توی ذهنت مشخصه و میدونی دقیقا چی به چیه و بعد از این باید چیکار کنی ،

اما فقط یه چیزایی باعث شده عصبی بشی ، بهانه گیر بشی ، بچه بشی ، دلت بخواد به همه چیز گیر بدی و دعوا کنی...

اینجور وقتا اصلا لازم نیست کسی یا چیزی توجیهت کنه یا با استدلال های منطقی مواجه بشی ، چون خودت همه چیزو خوووب میدونی ، فقط کافیه اجازه بده به هر شکلی که دلت میخواد خودتو خالی کنی! حرف بزنی ، جیغ بکشی ، دعوا کنی ، دری وری بگی... هرچی! هرچی که به بیشتر سبک شدنت کمک میکنه! مطمئنا این پروسه که گذشت حالت خیلی بهتره ، اصابت آرومتره ، و همه چیز توی ذهنت به حالت روشن تری تبدیل میشه؛ بقیه رو نمیدونم ،اما درمورد من یکی که اینطوریه.. 

شرایطم یهو زیر و رو شده ، اهدافم خیلی خیلی بیشتر از قبل اوج گرفتن ، خیلی مسائل جدید رو دارم تازه تازه تجربه میکنم ، ناخودآگاه ذهنم یه رفلکس عصبی نشون داده به این اتفاق ها ، سنگین شده ، جا خورده یهو!

چند روزه رو هوام ، الانم از اون وقتاست که فقط دلم میخواد یکی بغلم کنه ، خووووووووووووب غر بزنم و گریه کنم و بعدم پاشم برم دنبال زندگیم :|

یعنی فقط به یه جداشدن ِ چند ساعته از دغدغه هام نیاز دارم که بعدش با قدرت بیشتری نسبت به قبل ادامه بدم... همین!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد