-
[ بدون عنوان ]
11 آبان 1392 20:08
بعضی وقتا خودت همه چیزو خیلی خوب میدونی ، همه چیز توی ذهنت مشخصه و میدونی دقیقا چی به چیه و بعد از این باید چیکار کنی ، اما فقط یه چیزایی باعث شده عصبی بشی ، بهانه گیر بشی ، بچه بشی ، دلت بخواد به همه چیز گیر بدی و دعوا کنی... اینجور وقتا اصلا لازم نیست کسی یا چیزی توجیهت کنه یا با استدلال های منطقی مواجه بشی ، چون...
-
[ بدون عنوان ]
11 آبان 1392 20:08
همیشه همین بوده و هست... کافیه من قرار باشه بعد از یه مدت طولانی بخوام برم تو یه محیط آشنا ، یا اینکه اولین روزی باشه که قراره قدم بذارم تو یه محیط ِ جدید... دقیقا احساس ِ همون کودکی بهم دست میده که فردا قراره اولین روز ِ مدرسه رفتنش باشه... همونقدر نگرانم ، و همونقدر مشتاق! اصلا یه جورایی هم دلم میخواد هی اون تاریخ...
-
[ بدون عنوان ]
11 آبان 1392 20:06
دلم میخواد رک و راست بگم یه چیزی رو!! /////هرکسی فقط پیش خودش خبر داره که چه آدم ِ مزخرفیه!////// وگرنه تو ارتباط های روزانه هممون خوب بلدیم صورتک دستمون بگیریم و حرف ها و لبخندهای انسان دوستانه بزنیم و ژست های معصومانه بگیریم ...
-
تنها که میشم زود بیا :(
11 آبان 1392 20:04
کلا متنفرم از اینکه وقتی از خواب بیدار میشم هیشکی رو دور و برم نبینم و یه جورایی تنهایی رو به وضوح حس کنم... یعنی حتی به حضور ِ دشمنمم راضی ام اون لحظه ی بیدار شدن! فقط من چشمامو که باز میکنم یکی رو ببینم. صدای حرف زدن دو نفرو بشنوم. یا صدای تلق تولوقی که واسه کاراش راه انداخته... همین! واقعا همین واسم کافیه که اون...
-
آرامش
27 مرداد 1392 22:55
همچین جایی باشی ، یه ملودی ملایم بذاری ، یه آب طالبی تگری بگیری دستت ، تکیه بدی به اون مبلی که روبروی ظرف میوه ست پاهاتو بذاری روی میز، زل بزنی به گلای خوش رنگ دور و برت و واسه یه مدت طولانی به هیـــــــــــــــــــچی فکر نکنی...... خب من خوبم و هیچ مشکل/دغدغه ذهنی خاصی هم ندارم ، همه چیز داره روال خودش رو طی می کنه و...
-
عشق به شوهر!
27 مرداد 1392 22:52
خدا رو شکر معنی ِ حجابو هم فهمیدیم :| حالا هــــــــــــمه ی گیرایی که میشه به این جمله داد به کنار! الان من شوهر ندارم ، تکلیف چیه؟؟ بابا و داداشم رو دوست دارم مثلا؟؟!؟!! یا مانعی نیست میتونم راحت باشم؟
-
[ بدون عنوان ]
27 مرداد 1392 22:44
-
راضی ام ازت بلوطی :)
27 مرداد 1392 22:30
هر آدمی وقتی اتفاقات ِ زندگیشو سبک سنگین میکنه ، واسه خودش یکسری افتخارات داره و یکسری سرشکستگی ها! یکی از بزرگترین افتخارات من تو دنیای خودم اینه که میتونم با جرئت بگم از هر کاری که تا امروز کردم راضی ام! یعنی اگه برگردم به عقب و واسه هرکدوم با آگاهی از فرایند و نتیجه بهم فرصت انتخاب بدن ، باز انجامشون میدم... بعضیا...
-
خوشامد ِ من یا تو؟ مسئله این است!
26 مرداد 1392 22:12
داستان ِ سعی ِ من واسه شیک بودن و لبخند به لب داشتن مثل داستان اون دوستمونه که میگفت فکر میکنم رقصیدن من واسه دیگران خوشاینده گرچه برای خوشایند دیگران نیست! ای کاش همه یاد بگیریم دلیل اینکه کسی سعی داره خوب باشه از هر جهتی رو صرفا راضی نگه داشتن ِ دیگران ندونیم چون خیلی ها واسه راضی نگه داشتن ِ دل خودشون و خوب بودن...
-
عاشقم مثل مسافر... عاشق رسیدن به انتها..
17 مرداد 1392 15:59
الان شدیدا تو اون مودی هستم که حتما باید یه مدت طولانی برم سفر ، تا وقتی که دلم نخواسته هم برنگردم...یعنی ازون وقتایی که دلم میخواد همه کس و همه چیزو بذارم و برم! اون وقتایی که دلم فقط "رفتن" میخواد! هرکی ندونه من که می دونم ، چه میل عجیبیه این میل همیشه رفتن! کنار سفر ، دلم یه چیز دیگه هم میخواد! یه طبیعت...
-
دلم رفت...
28 تیر 1392 19:38
یعنی من عاشق اون امنیتی هستم که پشت مادرش احساس میکنه....چقدر معصومانه!عزیز دلم.. عکس از : سیما فرزاد
-
بنی آدم!
25 تیر 1392 16:30
چند وقت پیش بنا به کسالتی که داشتم گذرم به بیمارستان افتاد ، یه پسر جوون حدودا 25ساله رو هم به علت سکته ی قلبی آورده بودن اونجا که خداروشکر خطر هم رفع شد ، اما عجیب لحظه های سختی ب ود وقتی تازه آورده بودنش.. صدای گریه ی مادر و خواهرش کل سالن رو پر کرده بود ، اونقدر غم فضا زیاد بود که من ناخودآگاه اشک صورتم رو پر...
-
[ بدون عنوان ]
23 تیر 1392 15:22
- شاید دیگه هیچوقت نتونم ببینمت! - از من چی یادت می مونه؟ - اوج احساسی بلوط.... چشم هات تو رو رسوا می کنه! ________________________________________________________ دلم یه کنسرت شلوغ میخواد که بتونم همراه با جمعیت جیغ بزنم! یه وقتایی دلم بدجوری خالی شدن می خواد.... * گاه نوشت یه عصر شنبه ی دلگیر ، وقتی روبروی پنجره ی...
-
از آمدن بهار و از رفتن دی ، اوراق وجود ما همی گردد طی...
29 خرداد 1392 14:59
این عکسو دیدم عجیب جا خوردم... یعنی دقیقا اون لحظه ای اومد تو ذهنم که جلوت بیایستم و قاب عکس جوونیمون رو بگیرم روبروی دوربین! اگه چهره م تو اون لحظه شاد بشه مسلما راضی ام از اون عمری که گذشته... اما چهره ی این خانوم مسن غم داره! نگاه کن.... دوست نداشته اینجوری پیر بشه :( یه لحظه دلم ریخت... فک کنم بدترین غم دنیاست که...
-
واست دلم..واست تنم..واست تمام زندگیم..
21 خرداد 1392 08:47
سالهاست اعتقادم رو به تک برگ کاغذی که محرمیت بین انسان ها را اعلام میکند از دست داده ام! ای کاش دلش محرمت گردد...جانش گره به جانت بخورد! از چند جمله عربی که بر سرتان جاری کنند چه سود؟ پ.ن: شهوت است و گناه حتی اگر خدا عقدمان را ببندد.... داغ یِ لبت ، جهنم من است حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند هم آغوشی با تو ، هم...
-
بدعت
21 خرداد 1392 08:39
آقای عمامه بسر رفته بود روی تریبون و داد سخن سرداده بود که رای دادن وظیفه ی هر انسانیست و اگر رای ندهید تک تک اعضا و جوارحتان در آتش جهنم سوزانده می شود و همین دستی که در رای دادن کوتاهی کرد را به هزار قطعه تقسیم کرده و هر قطعه را بر بالای کوهی نهاده و سپس مار ها و حیوانات درنده در دره ی بین کوه ها جمع شده و قطعات دست...
-
نفس تازه کن بانو...
11 خرداد 1392 12:55
این لبـــخند ِتلخــی که در پشت ِ ســکوت ِ زنــانه محـــو مــانده ، این شـــوق به نمـــایاندن زیبـــایی که در حصار حـَـلال ها وُ حـَــرام ها کــور مانده بازهــم از فراسـوی هـــزاره های ِ تاریــک روشــنی بخش ِ دلــهای ِماتــم زَده َ ست ... وجســارت بروز ِ بی بدیل زنـــدگی از میان ِ مشت های ِ زور و تحمیــــل ست به...
-
دورنما
8 خرداد 1392 23:57
چند سال پیش رفته بودیم شمال ، یه شب رفتیم کنار دریا خوابیدیم ؛ من و میتی تا نزدیکای صبح روی یه صخره کنار دریا نشستیم و حرف زدیم..از همه چیز...خیلی کیف داد.. یه جایی بحثمون به شعر کشید ، بهش گفتم میدونی من شعر میگم؟ گفت جون من؟؟؟؟ گفتم آره.. گفت عمرا بهت نمیاد. گفتم چرا اونوقت؟! فرمودن : اون اول که دیدمت ، پیش خودم...
-
اصلا به آدم انرژی میده لامصب!!
3 خرداد 1392 17:11
"خیلی مهم است که یک نفر ، فقط یک نفر ...." کمی مکث کرد . انگار بغض راه گلویش را گرفت ، اما زود به خودش مسلط شد . " ... یک نفر توی دنیا آدم را از ته دل دوست داشته باشد . می فهمی؟ حتی اگر بد دوست داشته باشد یعنی از طرز دوست داشتنش خوشت نیاید." ---------------------------- همه ی افق - فریبا وفی
-
آدمش که تو باشی...
27 اردیبهشت 1392 15:18
همیشه همین بوده و هست! فقط یک پیاده روی نسبتا خلوت طولانی و یه کوله پشتی برایم کافی بوده که ساعت ها بی دغدغه از زمان و مکان قدم بزنم و غرق در افکاری شوم که هر کدام گوشه ای از زندگی ام را به تصویر میکشد... و شاید اگر خستگی کف پایم نبود تا دنیا دنیا بود و جاده بی انتها ، بی انگیزه به هرچه برگشتن ، غرق در سمفونی غریب...
-
رهایی
4 اردیبهشت 1392 19:20
"اصولا آدم حساب کردن بعضیا ، خیانت در حق بشریته!!"..... این روزا بیشتر از هر زمانی تو زندگیم ایمان دارم به این جمله. ای خدا که فقط خودت میدونی من اینجا و تو این چند ماه ، چیا دیدم از این آدما. چی گذشت بهم ..... اما فقط نفس عمیق کشیدم و اجازه ندادم بغضم بشکنه. بماند یکی دو دفعه ای که دیگه از دستم در رفت و...
-
سوختم! باران بزن ، شاید تو خاموشم کنی...
16 فروردین 1392 14:54
همین الان از یه پیاده روی زیر بارون برگشتم...! بیشتر از اون چیزی که بشه فکرش رو کرد بهم کیف داد! میدونی ، من عاشق طبیعتم... عاشق این هوای بارونی... بارون روحمو تازه میکنه... به احساسم رنگ زندگی میده... به وجودم انرژی مضاعف ..... یه قسمتی از مسیر رو دیگه می دویدم و داریوش هم تو گوشم میخوند..... من از تووووو... راه...
-
بگم رزومه درسته؟!
24 اسفند 1391 02:29
تا جایی که یادم میاد هیچوقت مقدمه چین خوبی نبودم! تجربه ثابت کرده که من باید مستقیم برم سر اصل حرفم ، وگرنه بدتر گند میزنم!! یه جوری که خود طرف کلافه و بی اعصاب نگام میکنه و میگه داری به لحظات ملکوتی رو اعصاب رفتن نزدیک میشی بلوط... رک بگو چی میخوای بگی!!! الانم... راستش آدرس اینجا رو خیلی از دوستای نزدیکم دارن... یه...
-
[ بدون عنوان ]
20 اسفند 1391 14:47
من بیهوده سوختم ... درست مثل یک سیگار روشن وسط لبهای کسی که سیگاری نیست ! پ.ن: سیگاری نبودی لعنتی . . . :(
-
[ بدون عنوان ]
7 اسفند 1391 13:38
من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد.... دلم واسه همه ی آدمای خوب تنگ شده
-
انقلاب
27 بهمن 1391 17:14
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA این متنو خیلی وقت پیش نوشتم. امروز داشتم چرخ میزدم تو آرشیوم ، که چشمم خورد به این. خب ، یکی از دست نوشته هایی بود که هیچوقت در معرض انتشار قرار نگرفت ، اما یهو هوس کردم بذارمش تو وبلاگم... "" کلا آدمی ام که کم ناراحت میشم از چیزی. معمولا سعی میکنم حق بدم به آدما ؛...
-
اعتیاد
21 بهمن 1391 22:28
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA هوای سرد زمستون رو همیشه دوست داشته م واسه پیاده روی؛ اما نه تنها. فکر میکنم لحظه ی عمیق و جالبی باشه، اینکه غرق در سرمای دور و برت دست گرمی توی دستت باشه و دیگه بی خیال هرچی سردی و یخ کردنه ، قدم بزنی و اون لحظات جادویی رو مزه مزه کنی... بعد از یه سکوت ممتد و طولانی بپرسه...
-
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد؟
12 بهمن 1391 15:13
شب جاده رو دوست دارم. آرومه.. امنه.. فرصت فکر کردن میده.... اما بین خودمون بمونه ، کافیه یه لحظه چشماتو ببندی ، اونوقته که دلت تو رو همراه خودش می بره به هر کجا که خواست و تو و منطقت نذاشتین.خواست و دنیا نخواست... :( کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم که هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم......
-
نیست! نیست! نیست...
20 دی 1391 21:43
همین چند روز پیش فکر می کردم می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم از همین چند روز پیش هیچ کس شبیه تـ ـ ـ ـو نیست...
-
[ بدون عنوان ]
12 دی 1391 01:18
* نمیدونم شاید من شاید مازوخیسم دارم، ولی من عــاشق آدمــای به شدّت مغــرورم... چــون خودم هم همین طورم و خوب میدونم زیر این پوسته ی مغــرور و به ظاهر ســرد چه قلب حساسی هست ... یعنی بدونین یکی از عــاشق پیشه ترین آدما ، همونایی هستن که ظاهرشون رو ســرد و بی تفــاوت نشون میدن و تازه وقتی به داخلشون نفــوذ کنین می...